Friday, June 30, 2006

تگرگ

شنيدن هواي تازه شاملو بهنگام رانندگي قبل از طلوع خورشيد و در شگفت از آنچه كه بيش از سي سال پيش از اين براي وارطان سالاخیان، مرتضي كيوان و احمد زيبرم سروده شد و هنوز گونه ها را خيس مي كند. در اين روزها كه صدمين سالروز انقلاب مشروطيت است، به دور از آنجا كه سالهاست در بند سردمدارني مافيايي و فاسد، در اين انديشه ام كه براستي آنهمه خونهاي پاك براي كه و براي چه بر زمين ريخته شد وقتي شلاق باقيست و شلاق بدست جابجا مي شود، شكنجه گاه باقي است و شكنجه گر جابجا مي شود و وقتي تحميق رسمي يك ملت و تحقير جهاني يك ميلت ادامه مي يابد تا آن چند هزار تني كه چون بختك بر سرمايه هاي هفتاد ميليون افتاده اند باقي مانند. تگرگي بر برگ مي افتد و برگ زخمي آب شدن تگرگ را با ديدگاني سبز به تماشا مي ايستد و به ياد مي آورم كه ده سال پيش از اين بر جايي نوشته بودم
از كينه بيدريغ شلاق تگرگ
بر خاك فتاده پيكر زخمي برگ
افتادن برگ و ديدن مرگ تگرگ
تكرار دوباره اي است از بودن ومرگ
اين هم بگذرد

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

<$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home