روحم را در حضورت عریان کردم. اوج گرفت تا آنجا که ارتباطش با واقعیت گسست. آنقدر اوج گرفت که جسمم را فراموش کرد. روحم را در آینه حضورت دیدم و از دیدن واقعیت خود شرمگینم هنوز
برخاستم و دوباره ویران شده ام
در خلوت پر ز راز، پنهان شده ام
عریان شده بود در حضورت روحم
از لختی روح خود پشیمان شده ام
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogItemCreate$>
<< Home