اين سرزمين من چه بيدريغ بود
که سايه مطبوع خويش را بر شانه های ذوالاکتاف پهن کرد
و باغ ها ميان عطش سوخت
و از شانه ها طناب گذر کرد
اين سرزمين من چه بی دريغ بود
ثقل زمين کجاست و من در کجای جهان ايستاده ام
با باری از فريادهای خفته و خونين
ای سرزمين من
من در کجای جهان ايستاده ام
خسرو گلسرخی
<$BlogItemCommentCount$> Comments:
<$BlogCommentBody$>
<$BlogItemCreate$>
<< Home