Sunday, February 04, 2007

تولد

سالی دیگر نیز ادامه یافت در ناباوری و گذشت در باوری دیگر، آکنده از زحماتی نکشیده و رنجهایی برده، خالی از احساس با لحظاتی پر احساس، دور از آنها که نزدیکند و نزدیک به آنها که دور .... و من هنوز زیر بارانی که خاطرات بارانی را هم روزی خواهد شست.... و خشک خواهم شد با تابش آفتاب
هرچند به عطر و بوی عشق آمده بود
آرام به جستجوی عشق آمده بود
بارید تمام و خاطراتم را شست
انگار به شستشوی عشق آمده بود

<$BlogItemCommentCount$> Comments:

<$BlogCommentAuthor$> said...

<$BlogCommentBody$>

<$BlogCommentDateTime$> <$BlogCommentDeleteIcon$>

<$BlogItemCreate$>

<< Home