Saturday, November 19, 2005

گلدان ترك خورده

روياي سالهاي بي باوري. كلامي، ديداري، آغوشي، بوسه اي و بهتي طولاني. سايه اي گم شده در تاريكي. شيريني خاطره اي در تلخي تكرار. حضوري كمرنگ به سوي بي رنگي روان ... و اين همه در گلدان ترك خورده ذهني مبهوت مي خشكد. در ساحل درياي آرام گرفته امشب در انتظار موجي نشسته ام
يكروز كه دل داشت تمناي تو را
آرامش مرگبار روياي تو را
آهسته به امواج دلم را دادم
تا پاك كنند جاي پاهاي تو را