Sunday, December 21, 2008

یلدا

باران های پاییزی همه چیز را شست.... نشانی از آن همه نقش که به بازی بر دیوارهای ذهنم کشیده بودم نیست در آغاز زمستان
پاییز که با توهمی شد آغاز
آهسته کشاند سوی رویایم باز
یلدا شد و خاطرات پاییزی رفت
رویای تو هم نبود ای دوست دراز