Saturday, February 04, 2006

ميلاد

و سالي ديگر هم گذشت از پس انداز عمر. خاطراتي دور، اما آنقدر نزديك كه هنوز حسشان مي كني. اتاقي محقر و كوچك تنها شاهد يك تنهايي بزرگ كه در شامگاه تولدش يادگاري براي امشب مي سرود
کو خنده عاشقانه اي در اين شب؟
کو نغمه جاودانه اي در اين شب؟
بغضي است خموش و بي صدا در جانم
بي عاشقي و بهانه اي در اين شب
۷۲/۱۱/۱۵