Thursday, November 20, 2008

روح عریان

روحم را در حضورت عریان کردم. اوج گرفت تا آنجا که ارتباطش با واقعیت گسست. آنقدر اوج گرفت که جسمم را فراموش کرد. روحم را در آینه حضورت دیدم و از دیدن واقعیت خود شرمگینم هنوز
برخاستم و دوباره ویران شده ام
در خلوت پر ز راز، پنهان شده ام
عریان شده بود در حضورت روحم
از لختی روح خود پشیمان شده ام