Sunday, September 08, 2013

آرامش

با صدای باران از خواب بیدار می شوم. دوست دارم این گونه پر از آرامش بیدارم کنی...
حس زلالی باقی می ماند. زمزمه ای  بر لب. بیدار هستم یا خوابم هنوز؟ نمی دانم
 
مانند ترانه بر لب آویخت و رفت
مانند بهانه بر شب آویخت و رفت
چون سوختن وجود تب دارم دید
مانند تگرگ، رو تب ریخت و رفت