چشم انتظار ماهی هستم تا نامت را افطار روزه هایم کنم دیگر بار. تا در دامت بیاسایم دیگربار. تا بازی قدیمی را با ذهنم آغازم دیگربار که سالهاست جز تو کسی هم بازی این ذهن آشفته نیست انگار
هر چند که یک حضور نا محسوسی
هر قدر غریب و دور و نا مأنوسی
با این همه در هجوم این تاریکی
سوسوی امیدبخش یک فانوسی