آنقدر با واقعیات آمیخته ام که با ذهنم بیگانه ام. بازی های ذهنم را از یاد برده ام و نا آشنایم با هم بازی های سالیانم. گاه دلتنگ لحظه های بی ریایی می شوم که واقعیت و مجاز را از هم تشخیص نمی دادم
یک گوشه نشسته بی صدا بر بامت
در خلوت دوستانه و آرامت
هر ثانیه از حضور تو آرامش
خود باشم یا آینه ای از نامت