Saturday, September 30, 2006

رنگ شراب

مبهوت لیوانش .... مست از شرابش .... و همه چیز گذشت، می گذرد و خواهد گذشت جز آن بهت به یاد سرخی شرابی که بر لباني بوسه میزد و سرودن يک لحظه
چشم سيهی خمار و سنگين از خواب
مژگان خميده بر نگاهی بيتاب
مبهوت نگاه مانده در ليواننش
آميخته با سرخ لبی رنگ شراب