نوشته شده بوسيله سيامك -11:21 PM
Sunday, July 19, 2015
نوشته شده بوسيله سيامك -11:00 PM
Wednesday, February 04, 2015
نوشته شده بوسيله سيامك -11:00 PM
Wednesday, December 03, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -9:00 AM
Saturday, November 29, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -12:56 AM
Saturday, September 27, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -3:00 PM
Tuesday, August 12, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -7:43 PM
Monday, July 07, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -9:22 PM
Sunday, May 18, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -10:44 PM
Saturday, April 19, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -10:30 PM
Saturday, March 01, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -11:00 AM
Tuesday, February 04, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -10:30 PM
Thursday, January 30, 2014
نوشته شده بوسيله سيامك -8:00 PM
Friday, December 20, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -9:30 AM
Saturday, November 16, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -7:02 PM
Saturday, October 05, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -6:27 PM
Sunday, September 08, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -9:00 AM
Friday, August 16, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -12:00 AM
Saturday, July 20, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -12:34 PM
Wednesday, June 19, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -7:45 PM
Wednesday, May 22, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -11:02 PM
Tuesday, April 30, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -10:43 PM
Saturday, March 09, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -11:00 AM
Sunday, February 03, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -11:00 PM
Sunday, January 13, 2013
نوشته شده بوسيله سيامك -11:47 PM
Thursday, December 20, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -11:55 PM
Monday, November 19, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -11:23 PM
Friday, October 26, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -10:12 PM
Sunday, September 30, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -12:28 AM
Wednesday, August 29, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -2:17 PM
Friday, July 20, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -9:39 PM
Monday, June 18, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -2:40 AM
Sunday, May 20, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -8:01 PM
Sunday, April 29, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -4:50 PM
Wednesday, March 21, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -4:48 PM
Saturday, February 04, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -5:08 PM
Sunday, January 15, 2012
نوشته شده بوسيله سيامك -2:10 PM
Wednesday, December 21, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -11:45 PM
Monday, November 28, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -11:27 PM
Thursday, October 13, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -5:18 PM
Thursday, September 01, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -11:31 PM
Sunday, August 28, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -11:01 PM
Friday, July 29, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -11:17 PM
Saturday, June 25, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -11:40 PM
Tuesday, May 31, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -11:00 PM
Sunday, May 15, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -8:45 PM
Friday, April 01, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -7:02 PM
Wednesday, March 09, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -11:02 PM
Friday, February 04, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -9:33 PM
Wednesday, January 26, 2011
نوشته شده بوسيله سيامك -12:35 AM
Wednesday, December 22, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -1:00 AM
Saturday, November 27, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -9:56 PM
Sunday, October 10, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -8:28 PM
Thursday, September 09, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -10:26 PM
Monday, August 16, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -12:41 AM
Wednesday, July 07, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -6:12 PM
Wednesday, June 23, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -1:52 PM
Monday, May 24, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -3:02 PM
Tuesday, April 20, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -7:02 PM
Saturday, March 20, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -6:10 PM
Thursday, February 25, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -3:10 PM
Thursday, February 04, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -5:29 PM
Monday, January 25, 2010
نوشته شده بوسيله سيامك -10:53 PM
Monday, December 21, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -7:03 PM
Monday, November 02, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -8:53 PM
Thursday, October 08, 2009
می شود زیبا دید آنجا را که زیبا دیدن را آموخت. بعد از شش سال دیدار دوباره اش چه زود گذشت. گویی یافتم همه آنچه می خواستم را و دیدم همه آنها را که دلتنگ دیدارشان بودم. خواب هستم یا بیدار نمی دانم در چشم تو عمق راز خود را دیدم انگار همه نیاز خود رادیدم پر رازترین سجده خود را رفتم آرام ترین نماز خود را دیدم
نوشته شده بوسيله سيامك -12:19 PM
Saturday, September 12, 2009
و می روم به آنجا که تکه های گم شده وجودم سال هاست صدایم می کنند کودکی، ... خاطراتی سربی ... بارانهایی افقی! ... و نگاهی زخمی! ...... رعد ... رگبار ... و بوی باروت! ...... و گلی سرخ ... که بر سینه او می روید! ...... فوج رگبار ... که خون می شوید! ...... غسل باران ... کفنی از کف ... بر شانه امواج روان! ... گریه ام می گیرد ... می ترسم! ...... نکند گریه من سرخی لبهای تو را پاک کند و می آیم
نوشته شده بوسيله سيامك -12:38 AM
Thursday, August 27, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -3:04 AM
Wednesday, July 29, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -11:39 AM
Saturday, June 20, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -6:01 PM
Sunday, June 14, 2009
این ترس که بسته دست و پای من و تو
نوشته شده بوسيله سيامك -9:23 AM
Friday, June 12, 2009
درست یک ساعت در صف رای ایستادیم. دوره قبل تنها چهار نفر همزمان با ما برای رای دادن آمده بودند. با توجه به آمار اعلام شده به نتیجه انتخابات اصلا خوش بین نیستم. این به معنی باور اعداد اعلام شده نیست. در انتخابت ۷۶ که هنوز ماشین رای سازی سیستماتیک به کار نیفتاده بود، ۶-۵ میلیون رای تقلبی برای ناطق ساخته بودند. با ماشین رای سازی فعلی و مراکز اجرایی و نظارت آکنده از متقلبان بی اخلاق، بی صداقت و بی شرافت، بالا پایین کردن اعداد و جعل ۱۵-۱۰ میلیون رای نباید چندان سخت باشد. برای کسانی که با وقاحت بی مثال در سخنرانی و مناظره تلوزیونی آمار را بالا پایین می کنند شرمی از بالا پایین کردن آمار در اتاق دربسته انتخابات کشور هست؟ آیا نگران کره شمالی و زیمبابوه شدن باید بود؟ پی نوشت بعد از ۱۲ساعت: دقایق در کابوس می گذرد. بختک افتاده بر قدرت جز وقاحت مفهومی را نمی فهمد. توانایی فهمش را ندارد سالهاست. این آخرین انتخابات قابل شرکت بدون نظارت بین المللی بود
نوشته شده بوسيله سيامك -4:21 PM
Saturday, May 23, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -11:35 PM
Tuesday, April 28, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -10:46 PM
Friday, March 20, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -10:38 PM
Tuesday, February 03, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -11:07 PM
Saturday, January 31, 2009
نوشته شده بوسيله سيامك -11:08 AM
Sunday, December 21, 2008
نوشته شده بوسيله سيامك -2:34 AM
Thursday, November 20, 2008
نوشته شده بوسيله سيامك -7:33 PM
Monday, October 13, 2008
نوشته شده بوسيله سيامك -10:42 AM
Wednesday, September 24, 2008
نوشته شده بوسيله سيامك -8:28 AM
Sunday, September 21, 2008
نوشته شده بوسيله سيامك -12:56 AM
Monday, August 11, 2008
نیمه شب که ناله های دردناک-------- می شود شنیده از درون بند لحظه های مرگ و لحظه های عشق--- در وجود هم تنیده می شود
نوشته شده بوسيله سيامك -3:09 PM
Thursday, July 31, 2008
سبزی تو همیشه گرم و تابستانی
هر گوشه ذهن من تویی، پنهانی
از آن همه سالها تو ماندی تنها
آمیخته با خاطره ای بارانی
بی شور تو شور زندگانی مرده
بیدار شدم صدای باران بودی
بیدار ز عطر خاک باران خورده
یادت نرود روح نوزای کردی
با حسّ قشنگ عشق، بازی کردی
محراب شدی غرق عبادت گشتم
محراب شدم تو بی نمازی کردی
رفتی همه ترانه سازی ها رفت
زیبایی عاشقانه بازی ها رفت
شیرینی عشق من دلت را می زد
رفتی و تمام دلنوازی ها رفت
با ساز تفنگ و موج، در آتش و دود
با دیده بسته سینه ای درد آلود
در بستر ماسه های ساحل جان داد
لبخند زنان ترانه عشق سرود
ای زمزمه نام تو خاموش ترین
ای یاد غریب تو فراموش ترین
افسوس که بی بهانه نتوانم خفت
دیدار رخت بهانه خواب من است
بی یاد رخت شبانه خواهم آشفت
در حسرت دست خیس باران بی تو
ای گمشده بی تو گم شدم دیگر بار
بازیچه دست روزگاران بی تو
باران شد و باز خیس و نمناکم کرد
با زمزمه و ترنمش پاکم کرد
یادم مانده خاطره بارانی
مانند همیشه شاد و غمناکم کرد
غرق در خیال با باد می روی. مثل قاصدکی سرگردان به هر سو. دل می بندی به غنچه ای و دلت می گیرد از دیدن گلی که پژمرده است. می روی تا آنجا که از سرعت باد یا شدت ضربه ساکن شدن از هم بپاشی
آن قاصدکی که باد با خود می برد
بر غنچه مژگان سیاهی برخورد
با باد دوباره قاصدک راهی شد
می دید که غنچه شد گلی و پژمرد
و سالی دیگر گذشت...
یک گوشه نشسته بی صدا بر بامت
در خلوت دوستانه و آرامت
هر ثانیه از حضور تو آرامش
خود باشم یا آینه ای از نامت
من بی تو میان این بیابانم باز
مبهوت حضور خیس بارانم باز
آرام به خواب تشنه ام باریدی
تقدیم تو باد روح عریانم باز
آن لحظه ناب را بهشتی دیدم
در سینه محبتی که کِشتی دیدم
انگار حضور بی ریایت را من
بیگانه ز هر بدی و زشتی دیدم
حس زلالی باقی می ماند. زمزمه ای بر لب. بیدار هستم یا خوابم هنوز؟ نمی دانم
مانند بهانه بر شب آویخت و رفت
چون سوختن وجود تب دارم دید
مانند تگرگ، رو تب ریخت و رفت
هم صحبتی نوشته هایت مانده
در دیده نیامدی دلم را بردی
بر صافی دل که رد پایت مانده
باران که همیشه همدم تنهایی است
با عطر تو آمیخته و رویایی است
باران کویر و رد پایی از تو
با یاد تو این کویر هم دریایی است
گرمای شبان سرد رویایی من
آشوب تو موج دل دریایی من
آرام بخواب، تا به خوابت آیم
هم صحبت لحظه هایی تنهایی من
... و باز لبریز از حس بی وزنی در مرز واقعیت با مجاز هستم ...
همیشه چنان می نمایی که هستی. با تو آن هستم که می نمایم. آرام تر از همیشه...
لبریز ز شور زندگانی شده ام
من با تو زلال و جاودانی شده ام
امروز هر آنچه می نمایم هستم
بر روی زمین و آسمانی شده ام
مبهوت شدم ز شوق لالم کردی
آلوده شدم باز زلالم کردی
هرچند دوباره دیدنت رویا بود
سیراب ز رویای محالم کردی
چنگی به دل خراب زد باز کویر
در خلوت خویش غرق احساسم کرد
نقبی پس این نقاب زد باز کویر
یک سال گذشت و دست تنهایم گیر
آهسته بیا در این شب طولانی
هم صحبت لحظه های خوبم شد دیر
دلباخته حرم عبورت شده ام
دلواپس تنهایی دورت شده ام
بازی تخیلی است، یا احساس است؟
اینگونه که دلتنگ حضورت شده ام
در جمع که بازی غزل خوانی بود
یلدای غریب نیز، مهمانی بود
هم صحبتی زلال، در تنهایی
جایش خالی، این شب طولانی بود
ای حس لطیف! با تو آمیخته ام
چون اشک به دیده تو آویخته ام
هر آنچه ز لذت و محبت دارم
در پای تو با فروتنی ریخته ام
آنجا بروم بگو تو تنها چه کنم؟
من با تو خوشم همین زمین را عشق است
بالا بروم غریب و رسوا چه کنم؟
با روزه حضور پاک تو شد آغاز
با زمزمه نام توپاییز گذشت
بیدار شدم ز خواب و رویایم باز
هرچند كه آیینه رازم بودی
آرامش لحظه نمازم بودی
انگار هوای بی نیازی كردم
هرچند كه تو همه نیازم بودی
چون حس قشنگ عاشقی آمده ای
چون عطر لطیف رازقی آمده ای
انگار که حس کردی می خواستمت
مبهوت شدم دقایقی آمده ای
افتاد ز دست خسته ام فانوسم
انگار کفی ز موج اقیانوسم
این است حقیقتی که عریان دیدم
بیدار شدم دوباره از کابوسم
با رقص سماع و بانگ یا هو چه کنم؟
من بی تو میان این هیاهو چه کنم؟
بیگانه ز عشق آسمانی هستم
بی عشق تو، ای دو چشم آهو! چه کنم؟
چشمان تو خلوت زلالی دارد
انگار که جلوه ای خیالی دارد
چشمان تو با حرارتی مثل کویر
شادابی جنگل شمالی دارد
دلشوره و آشوب عجیبی دارم
با یاد تو احساس قریبی دارم
آدم شده ام بیا تو حوایم باش
درباغچه ام درخت سیبی دارم
...١٣٩١ هم غریبانه از راه رسید...
انگار که از همیشه مهجورترم
در آینه هم نمی شناسم خود را
یک سال گذشت و از خودم دورترم
می رانم و در پی سفر می گردم
بی غصه به گرد دردسر می گردم
مانند تو آمدم برون از لاکم
بازی بکنی به خویش بر می گردم
از راه رسیده باز این شام دراز
ماییم پر از خاطره یلدایی
خاموش ولی غرق تمنا و نیاز
آرام حضور خویش را کم کردیم
تا بودن خویش غرق ماتم کردیم
از روزن موریانه در دیواری
بهر نفسی قامت خود خم کردیم
هم بازی ذهن من! کمی بازی کن
بگذار تو را غرق محبت سازم
با بازی عاشقانه هم سازی کن
عطر تن تو چو خاک باران خورده
آرام به خاطرات دورم برده
یادآور پاکی و زلالی هایی
یادآور شادی دلی افسرده
آرام به جستجوی تو آمده ام
ای دوست به عشق روی تو آمده ام
محتاج حضور دلنشینت هستم
این بار منم که سوی تو آمده ام
در پهنه آسمان شهابی دیدم
تا خواستم آرزو کنم یک لحظه
بیدار شدم! عجب سرابی دیدم!
احساس منم تو شعر نابی یا نه؟
غرق عطشم بگو تو آبی یانه؟
در جاده ای که سوی تو می آید
مقصود تویی بگو سرابی یا نه؟
آیینه واژه های عریانم باش
آلوده ترین عاشق دنیایم من
با دست نوازشی چو بارانم باش
من عاشق آن دیده زیبای تو ام
دل باخته قامت رعنای تو ام
امروز اگر در غم تو می گریم
هم صحبت تنهایی فردای تو ام
ای لختی روح خسته ام را دیده
ای بغض دل شکسته ام را دیده
آغوش مجازی مرا حس کرده
حرم نفس گسسته ام را دیده
..... و در مرز حقیقت و مجاز هنوز احساس بی وزنی می کنم ....
چون فصل بهار هستی و پاییزم
تو سبز و من ز شاخه ها می ریزم
بر باد نشسته سوی مرگم اما
در بند گذشته ای هوس انگیزم
از اوج نمانده حس خوبی یادم
ناخواسته پشت پا زدی افتادم
حالا که ز ابرها جدایم کردی
سرمست ز لذت سقوط آزادم
دنبال چه چیز دم به دم می آید؟
دنبال خودش یا که خودم می آید
من گم شده ام! بیا مرا پیدا کن
مرغ دگر به پاسخش آمد و اينچنين
جنگل پر از نوای هزاران پرنده شد
ز آن سيل صد نوا
ز آن جوشش ترانه که بر شد به آسمان
روياي رنگ رنگ قناری به هم شکست
در کنج اين قفس
تنها صداي قناری تنها ترانه اش
غم نامه اسارت
آواز گمشده فرياد جنگل است
در آینه خیال، لبخندم نیست
در دیده نگاه آرزومندم نیست
بر برف، نشان پا نمی جویم من
ترسی ز گذار عمر اسفندم نیست
انگار که ریشه داشت از روز نخست
باران محبتی که آبش می داد
آهسته حضور بی صدایش را شست
با یاد تو ایستاده بودم به نماز
یلدا شد و طولانی آن راز و نیاز
انگار که سهمم از حضورت این است
یک سجده طولانی و قلبی پر راز
اين سرزمين من چه بی دريغ بود
ای سرزمين من
این نعره که پوشانده صدای من و تو
ترسم که چو مرداب، شبی با نعشش
آلوده کند عطر هوای من و تو
نیمه شب که خسته از هجوم درد------- بر زمین سرد بند، خفته اند
.........
پشت میله های یک دریچه، باز------- کرکسی که از فرود، خسته است
مرغهای بی قرار عشق را----------- بزدلانه در کمین نشسته است
.........
سرخ از گلوی عاشقان صبح-------- لحظه ای دگر سپیده می شود
* * *
باز هم سپیده سحر دمید------------ باز هم صدای ناله خروس
از درون بند، می رسد به گوش------ باز هم ترانه مرا ببوس